وقتی به خانه رسیدند، کیت و کت مادربزرگشان را بردند تا جوجه غازهای جدید را ببینند و جوجه اردک ها را نیز ببینند. و ورو ودر کره ای را به او نشان داد که کیت و کت به پختن آن کمک کرده بودند. و مادربزرگ گفت.
فال انبیا میخوام
“من، من! آنها چه کمکی می کنند!” بعد گفت: خانه چقدر تمیز فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است! و سپس، “برنج ها چگونه می درخشند!”
گفت: “بله.” “دوقلوها به من کمک کردند تا همه چیز را تمیز و مرتب کنم تا به شما نشان دهم.”
مادربزرگ گفت: “حدس می زنم وقت کیک عسلی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.”
سپس دوباره آتش را بهم زد و کتری را جوشاند و چای درست کرد. او بهترین فنجان های چینی خود را پایین آورد و روی میز گرد گذاشت.
سپس مادربزرگ سبد خود را باز کرد و کیک عسلی و نان ها و آب نبات را بیرون آورد. و ورو ودر کره تازه اش را بیرون آورد.
کیت به کت گفت: “من نمی توانم خیلی بیشتر مودب بمانم.”
مادربزرگ به هر کدام یک تکه کیک عسلی نازک و یک نان داد. و مقداری از کره را روی نان ها پخش کردند – و اوه، چقدر خوب بودند!
“برخی برای یک کیک عسلی،
و برخی برای یک نان”
کت خواند. طولی نکشید که دوقلوها آنها را تمام کردند.
فال انبیا ماهانه
وقتی چایشان را خوردند، مادربزرگ بافتنی اش را بیرون آورد و مادر ودر شروع به چرخیدن کرد.
“چند رول کتانی برای کت در زمان ازدواجش آماده کرده ای؟” مادربزرگ پرسید.
گفت: “من سعی می کنم هر سال حداقل یک رول بسازم؛ بنابراین او اکنون چهار رول دارد و من روی پنجمی کار می کنم.” وروو ودر رول کتانی زیبای سفید را که با روبان های آبی بسته شده بود، از مطبوعات بیرون آورد.
“این برای من فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، مادر؟” کت پرسید.
ورو ودر گفت: بله. “وقتی ازدواج کردی، یک پرس خوب پر از کتانی برایت خواهیم داشت.”
“آیا کیت نیز مقداری از آن را نخواهد داشت؟” کت پرسید.
مادربزرگ خندید.
“مادر دختر کوچکی که روزی با کیت ازدواج خواهد کرد، اکنون روی کتانی خود کار می کند، بدون شک، بنابراین کیت به هیچ یک از کتانی شما نیاز نخواهد داشت.”
فال انبیا محمد
کت دم را گرفت و – پف، پف، پف! – زغالها را درخشانتر کرد. او در کتری نگاهی انداخت تا ببیند که در آن آب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. سپس مقداری زغال دیگر روی آتش گذاشت.
کیت کلم را آورد و ورو ودر آن را برش داد و در ظرف آبی که روی آتش آویزان بود گذاشت. گوشت خوک و سیب زمینی را هم داخلش گذاشت.
کمی بعد گلدان با خوشحالی در حال جوشیدن بود. و پدر ودر که در باغ بود، هوا را فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استشمام کرد و گفت:
“من می دانم که برای شام چه می خوریم.”
در حالی که دیگ می جوشید، کف را تمیز کرد و پنجره را پاک کرد. سپس جاروها و مسواک خود را بیرون آورد.
در و بیرون خانه را تمیز کرد. او خوک کوچک را با صابون تمیز کرد. خوک کوچولو جیغ کشید، چون مقداری صابون در چشمانش بود. او پله ها و حتی تنه درخت صنوبر حیاط را تمیز کرد! او همه چیز را تمیز کرد، به جز پدر ودر و دوقلوها! نزدیک به در آمد و صدا زد.
فال انبیا کامل
“بیا شام! فقط وقتی وارد آشپزخانه تمیز من شدی کفش های چوبی ات را بیرون بگذار.”
این کفشها همانطور که گذاشتند، همه پشت سر هم هستند. و چون شنبه بود، آن شب کفشها را هم تمیز کردند.
وقتی شام پاک شد، ورو ودر به دوقلوها گفت:
نزدیک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که مادربزرگ بیاید.
آنها قبل از اینکه او را ببینند که در حال آمدن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، به سمت لبه شهر رفتند. آنها روی دایک راه میرفتند، تا بتوانند درست به پایین خیابان نگاه کنند و تمام خانهها را پشت سر هم ببینند. مادربزرگ با سبدی روی دستش از خیابان بالا می آمد.
و کیت و کت هر دو حق داشتند. یک کیک عسلی بزرگ و آب نبات انیسون و چند نان بیدانه به علاوه!
فال انبیا نوح
مادربزرگ به آنها اجازه داد نگاه کنند و ببینند. آنها بسیار مودب بودند و هیچ درخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استی نداشتند به اخلاق خوب دوقلوها افتخار می کرد. مادربزرگ گفت
“امروز بعد از ظهر، وقتی چای می خوریم، شما باید کمی بخورید.”
کیت به کت گفت: “خوشحالم که اینقدر شام خوردم.” “وگرنه من فقط باید این دقیقه یک نان نان بخورم!”
کت گفت: “بله، وقتی گرسنه نیستی مودب بودن بسیار ساده تر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.”
- ۰ ۰
- ۰ نظر